شب نشینی در برزخ

ھمنام تمام شد. دیشب ساعت 5 صبح و من پنجاه صفحه آخر را گویی در برزخ به سر بردم.

شب نشینی در بهشت

ھمنام (به انگلیسی:The Namesake) جومپا لاهیری را دارم می خوانم. دو هفته پیش از کتابخانه گرفته ام و تابلوست که چه قدر کند پیش رفته ام. داستان کتاب درباره زندگی خانواده ای هندی _ امریکایی که میان سنت و مدرنیته گیرکرده اند.

اگر نام هایی مثل آشوک , آشیما , گوگول , سونیا , روت , مکسین , گانگولی را بدون هیچ پیش زمینه ای برایتان خوانده شود چه احساسی بهتان دست می دهد. با خواندن این کتاب هم همین احساس به سراغتان می آید. داستان پسری که از نام خودش بدش می آید. نامی که به آن تعلق خاطر ندارد. نامی که به نظر او حتی نام نیست. نام خانوادگی است: گوگول.

چند نفر ما از نامهایی که پدر و مادرمان بر ما گذاشته اند رضایت داریم؟در کشورهای مترقی تر که نام اصولا مثل ابنبات چوبی دست بچه هاست و به راحتی می دهند و به راحتی می گیرند و عوض می کنند ولی در کشور ما که وضع این طور نیست چند درصد ما اگر می توانستیم از زیر بار رودربایستی دربیاییم نام هایمان را عوض می کردیم؟


نمی دانستم هندی ها هم اینقدر با ایرانی ها شباهت فرهنگ دارند. هر چند از پیشینه هندواروپایی شان بعید هم نیست ولی شباهت فرهنگی تا این حد در نوع خودش جالب است. امیرمهدی حقیقت هم که حقیقتن زحمت زیادی کشیده تا ترجمه سخت عبارات هندی - آمریکایی ده 70 آمریکا خوب از آب دربیاید یا اصطلاحات معماری داستان سرجایشان باشد, آنهم بدون آنکه متن الکی بوی ترجمه بدهد.

امروز اتفاقی در فیسبوک دیدم که یک مجموعه داستان کوتاه هم بیرون آمده از تعدادی نویسنده مختلف از ملیت های مختلف که لاهیری هم یکی از آنها بود. بعید نیست دوباره در بازار کتاب ایران ترجمه شود این کتاب که نامش One World: A Global Anthology of Short Stories هست.

داستان تا اینجایش خیلی غم انگیز شده و گویی ناگهان بر هیکل خواننده یک سطل آب سرد خالی کنند همچنین احساسی دارم. حالا برای لو نرفتن ماجرا زیاد در این باره حرفی نمی زنم. نمی خواهم اینجا الکی تبدیل شود به بنگاه خبرپراکنی درباره فلان کتاب و فلان فیلم و .... همین که از چیزی خوشم بیاید و بخاهم درباره اش بنویسم و دیگران را هم با خوشیهایم همراه کنم بسم است.وگرنه اطلاعات موردی درباره هر آیتم را آخر هر پست معمولن می دهم

از همنام فیلمی هم ساخته میرا نایر که بازیگرانش به نظر من مشهور نیامدند و آن را هنوز ندیده ام.

پسنوشت:راستی همنام نام داستان کوتاهی اثر ویلا کاثر هم هست.

*همنام در ویکی پدیای انگلیسی
*همنام (فیلم) در ویکی پدیای انگلیسی
*همنام در آی.ام.دی.بی


بورن هستم , آقای بورن

یکی از خوش ساخت ترین سه گانه های سینما و یکی از محبوبترین آنها نزد من سه گانه بورن است. فیلم اول "هویت بورن" به کارگردانی داگ لیمان و دو فیلم بعدی "برتری بورن" و "اولتیماتوم بورن" به کارگردانی پل گرین گرس ساخته شده اند و جال اینکه با وجود دو کارگردان فیلم یکدستی خودش را در حد قابل قبولی حفظ کرده است.


از بین سه فیلم یه گانه , فیلم آخر را خود بیشتر می پسندم.از بین صحنه های فیلم آخر باز به نوبه خود یک صحنه را بیشتر از بقیه دوست دارم. صحنه ای که جیسون بورن (ضد) قهرمان فیلم قصد دارد که روزنامه نگار لندنی را به سلامت از ایستگاه قتار واترلو بگذراند. از بین آن همه دوربین مدار بسته (CCTV) و مامورهای جاسوسی و اطلاعاتی با هوش و فراست بورن کارها به خوبی پیش می رود تا جایی که مرد روزنامه نگار تصمیم میگیرد بر اساس غریضه اش عمل کند, (کاری که بورن هیچ گاه تن به آن نمی دهد.) و به ناگاه شروع به دویدن می کند و توسط تک تیرانداز دیده می شود و کشته.


بورن هم تا یک قدمی دستگیری تک تیرانداز پیش می رود ولی در اخرین لحضه او را که سوار بر قتار شده از دست می دهد. بالاخره خوبی یک تریلر جاسوسی خوب این است که قهرمان هایش سوپرمن نیستند و نقطه ضعف هم دارند.

لئون یا در ستایش انسانیت یا هشت دلیل برای آنکه فیلمی را بپرستید


لئون همیشه یکی از محبوبترین فیلمهایم هست و خواهد بود. بهترین فیلم لوک بسون هم (ادعای بزرگی است , نه؟). فیلمی اخلاقی و از آن مهمتر انسانی که در لایه های زیرین خود انسان را می برد به عمق سئوالات فلسفی زندگی اش که خب من چرا به وجود آمده ام و اینجا چه میکنم و برای چه اینجا هستم و ...

لئون از روی فیلم دیگر بسون , نیکیتا (1990) گرته برداری شده است, حتی ژان رنو هم در آن فیلم نقشی به نام ویکتور به عهده دارد.ولی مگر همیشه کپی کاری ها باید از اصل بدتر شوند؟ اگر جواب آری است, لئون مثال نقضی دندان شکن به این جواب خواهد بود.لئون خط داستانی ساده و حتی تا حدی ابتدایی دارد که در نگاه اول کلیشه ای می نماید, اما فیلمنامه و کارگردانی بسون, بازی های تمام بازیگران (یک ادعای بزرگ دیگر) آن را به اثری ماندگار تبدیل میکند.

فیلم های در مورد انتقام , جنایت , پلیس فاسد , همکاری متقابل دو نفر کم در تاریخ سینما نداشته ایم, اما چیزی که لئون را به اثر دیگری بدل می کند توجه بسون به نکات ظریفی است که در تماشاهای یک یا دوباره و حتی چندباره ممکن است به چشم نیاید و ممکن است فردی مثل من به فیلم فکت دی وی دی توسل جوید تا به آنها پی ببرد.

شخصیت لئون ضدقهرمان است. اما به هیچ عنوان کامل نیست. خونسرد و مسلط به کار آدم کشی (Hitman,یا به قول خودش Clear ) است. از طرف دیگر بی سواد است.تابه حال هم نیازی به سواد نداشته بنده خدا.به بدنش اهمیت زیادی می دهد , ورزش می کند.کم حرف است, عاشق گل و گیاه است.(یک عامل دیگر در تضاد با خصوصیات یک آدم کش که در تاریخ سینما کم نظیر (بی نظیر) است)).شیر زیاد می خورد.تقریبن هیچ شخصیت سینمایی را نمی شناسد.سیگار نمی کشد.نشسته می خوابد, روی صندلی.

وارد زندگی آدمی وقتی یک آدم دیگری مثل ماتیلدا بشود واویلاست. سیستم زندگی اش را به هم می ریزد , مثل توفند کاترینا یا همچین چیزی.ماتیلدای پریشان, از این که برادرش به چه گناهی کشته شده؟ (بای ذنب قتل؟) ماتیلدای سرشار از حس انتقام.هیچ ثحنه دیگری نمیتواند جریان آدرنالین وارده به خون را مثل صحنه ای که انسان می بیند نور از لای در می زند روی صورت ماتیلدای وامانده پشت در خانه ی لئون , بالا و پایین نمی کند.

لئون چرا در را باز می کند؟ چرا وقتی در را باز می کند , ترتیب آن پلیس های فاسد را نمی دهد. شکی نیست که اگر بخواهد می تواند. نمی تواند؟ترسیده؟ می خواهد بی گدار به آب نزند؟ حرفه ای است؟ میخواهد بیشتر از جریان مطلع شود؟نه. جریان ساده تر از اسن حرف هاست. لوک بسون دوست داشتنی میخواهد ما مدت بیشتری مهمان ضیافتش باشیم و از خودمان پذیرایی کنیم.


آخ

آخ محسن نامجو هم درآمد. بالاخره 7 اکتبر 2009 برابر با 14 مهر 1388 آخ , سومین آلبوم رسمی محسن نامجو به بازار آمد. این سومین آلبوم استودیویی وی پس از ترنج و جبر جغرافیایی و اولین آلبومی است که در خارج از ایران و در ونیز ایتالیا منتشر می شود. این آلوم توسط موسسه فرهنگی فابریکا که وابسته به موسسه بنتون است به بازار آمده است.

آلبوم از 8 قطعه تشکیل شده است که دو قطع قبلن و به طریقه زیرزمینی - اینترنتی شنیده شده بود. قطعه شمس که نامجو آیاتی از سوره شمس را روی سه تار و البته در این آلبوم با تنظیمات و میکس خواند و قبلن هم به خاطر خواندن آن به دردسرهای زیادی افتاده بود و ماجرای شکایت قاری ایرانی از این قطعه و بریدن حکم حبس 5 ساله برای محسن نامجو که همه شنیده اند. محسن نامجو هم که پس از عذرخواهی اش و پس از رفتار مسئولین ایرانی بابت حکم دادگاه برای نامجو در یک مصاحبه اعلام کرد که این قطعه را همراه ارکستر به روی صحنه می برد و آن را به قاری سلیمی تقدیم خواهد کرد.

قطعه دیگر ترانه دلا دیدی است که اتفاقن من به آن دلبستگی عجیبی دارم و به نظر شخص خودم یکی از بهترین کارهای نامجو است. کاری آرام و ملایم که با ساز سه تار شعر یادگار خون سرو استاد هوشنگ ابتهاج را از اول تا آخر بدون ان تکنیک های فرمی عجیب و غریب (که آنها را هم در قطعات بسیاری دوست دارم) می خواند. مطلع شعر با بیت "دلا دیدی که خورشید از شب سرد چو آتش سر ز خاکستر در آورد" شروع می شود و هر بیت پر از تشبیهات حتی می شود گفت حماسی بسیار زیباست. به طور کل فکر کنم زوج نامجو-سایه بد چیزی نشود.شنیدن مداوم این آهنگ در یک برهه ای باعث شد که شعرش را بدهم یکی از دوستان با خط خوش بنویسد و قاب کنم بزنم دیوار اتاقم و حاش را ببرم.

شش قطعه دیگر را هم صبح داشتم توی سایت لست.اف ام نگاه می کردم که یکیش قطعه فقیه خوشگله بود که قطعه باز عجیب و غریبیست این بار از نظر محتوایش وباید بشنوید تا بدانید چه می گویم. دیگر یک قطع به نام قشقایی بود . یک قطعه به نام خان باجی که قطعه ای کردی است و قطعات دیگر هم همش , بی نظیر که واقعا جسورانه است وقطعه ای سکسی-جنسی است. سیلیتو لیندو (Cielito Lindo) که نام یک ترانه سنتی مکزیکی است و حالا باید آلبوم را خرید و آن را شنید ودید که چیست.

حالا آلبوم تازه درآمده و نمی شود نقد دیگری راجع به آن داشت. به جز همان 30 ثانیه ای که از هر قطعه توی لست.اف ام و آمازون وجود دارد.به هر حال منتظریم ببینیم این آلبوم را از سایتهای داخلی هم می شود خرید یا نه. فقط دانلود غیر مجاز بی دانلود....

پی نوشت: در کنسرتی که در شهر ونیز برگزار شد و قطعات آلبوم آخ را خواند, گلشیفته فراهانی هم محسن نامجو را همراهی کرد و هم پیانو زد و هم خواند. در ترانه همش هم به نظر می رسد یک زن دارد او را همراهی می کند. نمی دانم در البوم رسمی هم گلشیفته خوانده یا نه؟
*آلبوم روی لست.اف ام به همراه دموی 30 ثانیه ای از هر اهنگ
*آلبوم روی سایت آمازون برای خرید بروبج خارج از ایران
*شنیدن ترانه دلا دیدی و متن شعر یادگار خون سرو در ایران ترانه
*مقاله ای که درباره این آلبوم در ویکی پدیای انگلیسی منتشر کردم