از بین سه فیلم یه گانه , فیلم آخر را خود بیشتر می پسندم.از بین صحنه های فیلم آخر باز به نوبه خود یک صحنه را بیشتر از بقیه دوست دارم. صحنه ای که جیسون بورن (ضد) قهرمان فیلم قصد دارد که روزنامه نگار لندنی را به سلامت از ایستگاه قتار واترلو بگذراند. از بین آن همه دوربین مدار بسته (CCTV) و مامورهای جاسوسی و اطلاعاتی با هوش و فراست بورن کارها به خوبی پیش می رود تا جایی که مرد روزنامه نگار تصمیم میگیرد بر اساس غریضه اش عمل کند, (کاری که بورن هیچ گاه تن به آن نمی دهد.) و به ناگاه شروع به دویدن می کند و توسط تک تیرانداز دیده می شود و کشته.
بورن هم تا یک قدمی دستگیری تک تیرانداز پیش می رود ولی در اخرین لحضه او را که سوار بر قتار شده از دست می دهد. بالاخره خوبی یک تریلر جاسوسی خوب این است که قهرمان هایش سوپرمن نیستند و نقطه ضعف هم دارند.
1 نظر:
سلام
وبلاگ شما را تازه دیدم...
نیستان نیز با قسمت دوم از ترجمه داستان هزاران از ژان ماری لوکلزیو به روز است.
همراهیتان مایه خرسندی است.
ارسال یک نظر