آنی ،‌آنی دوست داشتنی

درباره آنی هال (1977)، این کمدی رمانتیک دوست‌داشتنی، زیاد گفته و نوشته شده، ولی من می‌خواهم اینجا از منظر دیگری به فیلم نگاه کنم و اگر شد طنز وودی آلنی را از دیدگاه خودم بررسی کنم. وودی آلن آن اوایلی که معروف شده بود در یک مصاحبه در شوی تلویزیونی شرکت کرده بود که من ویدئویش را از یوتیوب گرفتم و در سیستمم دارم و هر از چند گاهی آن را نگاه می‌کنم. وودی آلن که استاد کمدی کلامی است در کمدی موقعیت هم موفقیت آن کمدی‌های کلامی‌اش را به دست می‌آورد.از همین آنی هال حالا نمونه‌های موردی اش را هم خواهم آورد.

در صحنه‌ای از فیلم که الوی (وودی آلن) به خانه آنی (دایان کیتن) رفته تا با خانواده او آشنا شود با برادر وی (کریستوفر واکن)صحبت کوچکی می‌کند و متوجه ی شویم که برادرش ناراحتی روانی دارد.الوی خوش ندارد زیاد با برادر گرم بگیرد. ولی برادر انی به او می‌گوید که این جور اوقات خوب نمی تواند رانندگی کند و اعصابش به هم ریخته است یا همچین چیزی. الوی باز هم بی تفاوت است. درست چند ثانیه بعد الوی ، انی و برادرش به عنوان راننده را می بینیم که می خواهد آنها را برساند خانه الوی . برادر انی طبق گفته خودش دارد مثل دیوانه‌ها می‌راند. قیافه الوی دیدنی ترین قیافه‌ای اس که می‌توانید ببینید. او دارد سزای بی تفاوتی اش را می‌بیند.

یک صحنه دیگر را که خیلی دوست دارم صحنه‌ای در ابتدای فیلم است که الوی و دوست تنیس‌بازش از فاصله‌ای فوق العاده دور در پیاده‌روی یکی از خیابان‌های نیویورک دارند قدم می‌زنند، به طوریکه وقتی برای بار اول فیلم را ببینید اصلا متوجه آنها نمی‌شوید. صدای آنها با نزدیک شدنشان به دوربین تغییری نمی‌کند و همیشه بلند به گوش می‌رسد.الوی دارد درباره برخورد نادرست مردم با یهودیان صحبت می‌کند واینکه چرا عبارت خوردیش؟ (?Did You Eat It) را طوری تلفظ می‌کنند که ممثل واژه یهودی (Jew It?) به گوش می‌رسد.

صحنه‌هایی که الوی به دوربین نگاه می‌کند و یا حتی با دوربین حرف می‌ژند تازه نیستند. ولی بیرون کشیدن مارشال مک لوهان از پشت تراک تبلیغاتی فیلم برای اینکه به مردی که در پشت سرش در صف دارد ور می‌ژند و درباره تئوری‌های جدید مک‌لوهان صحبت می‌کند تا بر دوست‌دخترش تاثیر بگذارد دیگر از آن کارهاست که فقط از وودی آلن برمی‌آید و بس.
صحنه مورد نظر در یوتیوب
سفر الوی و آنی به دنیای کودکیشان و دیدن مشاجرات پدر ومادرش از آن کارهای فرویدی هست که در کارهای آلن بسیار دیده می‌شود. به خاطر بیاورید بیرون آمدن قهرمان زن رز ارغوانی قاهره (1985) از پرده سینما را و رفتنش با بیننده عاشق آن فیلم. یا در صحنه دیگر حضور خودش سر کلاس و بحث هایش با معلم کلاس اولش سر اینکه چرا دختر همشاگردیش را بوسیده در حالیکه الوی کودک هم در همان صحنه هم حضور دارد.

کمدی‌های آلن همانطور که خودش بارها گفته مأخوذ از کمدی‌های برادران مارکس است و فکر کنم این نقل قول از آلن باشد که : "من یک مارکسیست هستم ، البته از اون لحاظ" که اشاره‌اش به برادران مارکس است.کمدی اسلپ استیک (بزن و بکوب) در کارهای برادران مارکس برای مثال یک شب در اپرا در فیلم‌های آلن تبدیل به شوخی‌های عملی و دیالوگهای فراوان و بامزه می‌شود که اوجش در آنی هال و منهتن (1979) است.

درباره آنی‌ هال گفتنی‌ها بسیار است ولی فعلن مطلبم را با این گفته تمام می‌کنم که وقتی دانستم آنی هال نام دوران مجردی دایان کیتن (نام اصلی دایان هال) بوده به ظرافت و رندی وودی آلن بیشتر پی بردم و از آن موقع به بعد هر وقت فیلم را تماشا می کنم بیشتر بهم می‌چسبد. شما چطور؟

چند نقل قول فیلم که دوست‌ می‌دارم:
*- آنی: خب ، حالا می‌خوای فیلمو ببینیم یا نه؟
- الوی : نه ، من نمی‌تونیم فیلمی رو ببینم که شروع شده ، چون من ا.ب.ن.ه.ا.ی ام.
-آنی: این برای چیزی که تو هستی خیلی کلمه مودبانیه.

*الوی:به نظر من یک رابطه مث یه کوسه‌اس. می‌دونی؟ باید همیشه رو به جلو حرکت کنه وگر نه می‌میره. من فکر می‌کنم رو دستمون یه کوسه مرده مونده.

* -پم: سکس با تو واقعا کافکاییه.
-الوی : اوه ، ممنون.
-من اینو به عنوان یه شکایت گفتم.


*انی هال در آی ام دی بی
*دایان کیتن برنده بهترین بازیگر زن برای آنی‌هال اسکار را میگیرد در یوتیوب.
*فیلم‌های کوچک خوب ، یک وودی‌پدیای ! غیررسمی.

نکته انحرافی: جانی دپ سکسی‌ترین (جذاب‌ترین) مرد زنده برای بار دوم انتخاب اول مجله پیپل.
نکته انحرافی 2 : امروز این نوجوان کانادایی 15 ساله را کشف کردم که آلبومش دیروز آمده بیرون و جایی خواندم که سل 2007 برای اولین بار به همراه مادرش قطعاتی را در یوتیوب گذاشته و امسال هم که آلبوم اولش را بیرون داده به نام جهان من که آن را دانلود کرده‌ام و الان دارم می‌نیوشم.
نکته انحرافی 3: با ترانه Set the Fire to the Third Bar اثر گروه گشت برف (Snow Patrol) خیلی خیلی خیلی حال می‌کنم.

شلیک به اسب‌های بیچاره- قسمت دوم

کتاب را بالاخره خواندم. به هر جان کندنی که فکرش را بکنید. توی ماشین بین راه خانه تا مدرسه. توی تختخواب . پای غذا خوردن و ....فکر می‌کنم ترجمه کتاب کار خوب و جالبی نبودهر چند م.ع سپانلو یک نام بزرگ در ترجمه است و کتاب هایکوهایش واقعا در تاریخ ترجمه ماندگار است. ولی این بار خیلی با موضوع کتاب نمی‌شد ارتباط گرفت . اینکه خود جریان ماراتن رقص یک چیز عجیب و غریب است بماند که ترجمه هم کمک زیادی نمی‌کرد کمی این موضوع برای خواننده اینجایی آشناتر گردد.

از کتاب و داستان هوراس مک‌کوی که در سال 1935 نوشته شده یک اقتباس سینمایی هم انجام داده سیدنی پولاک به همین نام. آنها به اسب‌ها شلیک نمی‌کنند در سال 1969 که آن‌ را هم تعریفش را زیاد شنیده ام.

در جایی از کتاب مترجم پانویس کرده که اسامی بازیگران و خوانندگان و دیگر افراد مشهور که در کتاب و در مراسم رقص آمده واقعی است که الآن دیگر آن افراد شناخته شده نیستند. دارد کم‌کم سیخ سیخکم می‌شود بروم و همه را توی ویکی‌پدیا سرچ کنم.

طبق معمول داستان را لو نمی‌دهم . فقط در همین حد بدانید که توئیست اندینگ است و به قول معروف همه داستان در صفحه آخر تکلیفش مشخص می‌شود.

کتاب را نشر باغ نو منتشر کرده و جالب است بدانید یکی از معدود کتاب‌هایی بود که دیدم تعداد غلط‌های املایی ان به بیش از پنج شش تا می‌رسید. یا حتی در قسمت‌هایی از کتاب اصلا متنی چاپ نشده بود و متن سفید خورده بود که نمی‌دانم در کتابی با همچنین تیراژی این مسئله چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟

پس‌نوشت: به زودی با نقد شخصی از آنی‌هال ساخته وودی آلن.

در غربت

مستند یک فیلم یک تجربه را که شبکه 4 هر پنجشنبه شب می‌گذارد این هفته درباره شاعر سینمای ایران (تارکوفسکی سینمای ایران؟) سهراب شهید ثالث بود و یک دنیا خاطره و حرف نگفته. فیلم‌های بی‌کیفیت از چشنواره برلین چندین سال قبل. سوزنبان پیری طبیعت بی‌جان و آدم‌های جوانی که در گذر جوان پیر شده بودند.خواندن خاطرات مرتضی ممیز درباره ساخت قسمتی از طبیعت بی‌جان (1354) توسط شاهرخ شهید ثالث . گفته‌های ممیز شیرین و دلنشین بود. درباره اینکه چطور فکر و ایده پوستر فیلم به سرش زده و... جوان سرباز و جانشین سوزنبان پیر هم که حالا خودشان مثل سوزنبان پیر شده بودند صحبت می‌کردند و از مهربانیهای سهراب (اجازه هست او را به نام کوچک صدا بزنم؟ آخر اینطوری احساس می‌کنم واقعن شاعر (سهراب سپهری) سینمای ایران است) حرفها می‌زدند.

کارگردانی فیلم را بهفر کریمی به عهده داشت که جالب است یک نکته را درباره‌اش بگم.همین‌طور که تیتراژ پایانی می‌رفت و من اسامی را نگاه می‌کردم خب اولین نام معمولن نام کارگردان فیلم است که خب بهفر کریمی نامش هم به عنوان کارگردان و نویسنده آمد. در پایان متوجه شدم که من اصلن کلمه کارگردان به چشمم نخورده و به جایش کلمه مشاهده و نویسندگی را دیده‌ام که از کلمه مشاهده به جای کارگردانی استفاده کرده بود. در وب چرخی زدم و به مطلبی در وبلاگ رضا بهرامی برخوردم که نوشته بود عادتش همین است. همین را می‌دانم که از بهفر کریمی بیشتر خواهم شنید.

فردا حتمن تکرارش را نگاه می‌کنم. ساعت 1-2 عصر است به گمانم. اگر هم شما این مطلب را تا قبل از 1 جمعه می‌خوانید حتمن نگاه کنید. در فیلم و روی تصاویر که نگاه می‌کردم شباهت زیادی بین سهراب و علی مصفا احساس کردم.به گمانم اگر کسی قصد ساخت یک مستند زندگی‌نامه‌ای درباره وی را داشته باشد مصفا اولین گزینه‌ای است که باید به سراغش برود. شهید ثالث که تکنیک سینماییش شاعرانه‌است و عناوین فیلم‌هایش یا ساده است یا از نقاشی‌ها الهام گرفته‌شده واقعه در سینمای ما مورد کم‌مهری قرار گرفته.نمی‌دانم این رسم و آیین ما ایرانی‌هاست یا اینکه او به خاطر در غربت بودنش ، چه فیزیکی چه روحانی یک استثناست؟

این مطلب احتملن ‌پس‌نوشت خواهد داشت.


شبیه‌ به هم‌ها - قسمت‌ اول




*سمت راست شیث رضایی بازیکن پرسپولیس تهران
*سمت چپ کریس انجل شعبده‌باز و تردست آمریکایی

افسانه

ای فسانه فسانه فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج دل ای داروی درد
همره گریه‌های شبانه

شلیک به اسب‌های بیچاره - قسمت اول

آنها به اسب‌ها شلیک می‌کنند را دارم می‌خوانم. رمانی اثر هوراس مک‌کوی . فعلن صفحه‌47 کتابم. تا الآن که داستان در ماراتن رقص قهرمانان داستان ادامه پیدا کرده‌است و فکر کنم حالا حالاها هم پیدا کند.دیالوگ‌هاش خیلی روانند.ازش می‌نویسم حتمن.


بدون شرح

دلتنگی‌های یک مرد،‌ ریشه‌شناسی یک رفتار، فینکس - لترمن

1.دیوید لترمن (David Letterman) یک شومن آمریکایی است که از سال 1993 در برنامه نمایش آخرشب با دیوید لترمن (Late Show with David Letterman) برنامه اجرا می‌کند که تا سی اکتبر 2009 شمار اپیزودهای برنامه‌اش به 3206 برنامه رسیده است.افراد مختلفی از سلبریتی‌های آمریکا در برنامه وی حضور پیدا می‌کنند و راجع به کار و زندگی حرف می‌زنند. افراد مشهور برنامه او در حضور تماشاگران زنده سعی می‌کنند خودشان باشند و ملت را بخندانند و دقایق مفرحی را سپری کنند.اخیرن اوباما هم به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایالات متحده در برنامه‌ لترمن حاضر شد. مخصوصن که لترمن هم یک مجری کاربلد است و خوب تیکه می‌اندازد.این ارداشته باشید حالا تا برگریدم سر موضوع اصلیمان.

2.اسکار 2009 را از فاکس موویز می‌دیدم.رسید به جوایز بهترین فیلمبرداری و ناتالی پورتمن و بن استیلر آمدند برای اهدای جوایز. بن استیلر با شمایلی غریب ، ریش بلند و نامرتب ، عینک‌های دودی عجیب و شیشه کلفت قهوه‌ای ، در حال آدامس جویدن دست در دست پورتمن آمدند و در طول اهدای مراسم هم استیلر اصلن مراسم اهدا جوایز را جدی نگرفت و مشخص بود دارد ادای کسی را در می‌آورد.خنده حضار هم اعم از استیون اسپیلبرگ بزرگ هم بلند بود و ملت کلی کیف می‌کردند.مشخص بود استیلر دارد ادای کسی را در می‌آورد. وقتی پرتمن نظرش را در مورد فیلمبرداری فیلم‌های 2009 پرسید او گفت:"من فکر میکنم همه فیلم میلیونر زاغه‌نشین (2008) را با دوربین موبایل گرفته‌اند." بعد هم یک موبایل از جیبش در آورد و طی صحبت‌ةای پورتمن با آن مشغول مثلن حرف زدن شد. جایی دیگر استیلر می‌گفت : "من دارم سعی می‌کنم آدم بامزه‌ای باشم."

3.بعدا جایی حواندم که استیلر داشته ادای یواکین فینکس را در برنامه‌ دیوید لترمن در می آورده است.دیگر پی‌اش را نگرفتم که فینکس توی برنامه لترمن چه‌طور بوده و چه‌کار کرده که از چشمان تیزبین بن استیلر دور نمانده.
4.یواکین فینکس را دوست می‌دارم. از شاهزاده رومی گلادیاتور (2000) تا جوان شکاک نشانه‌ها (2002) تا فیلمی که از اولین‌ بازی‌هایش بود و با کینو ریوز بازی داشت و بچه‌ای بیش نبود و در عنوان بندی نام لیف فینکس برایش آمده بود که نام اولش همین بوده و فیلم‌ها جدیترش نردبان 49 (2004) ، از خط عبور کن (2005) و ما مالک شب هستیم (2007) و فیلم آخرش دو عاشق (2008)که اصلن برنامه لترمن برای معرفی آن توسط یواکین فینکس روی آنتن رفته است.

5.خب حالا می‌رسیم به اصل مطلب. فینکس که می‌آید روی صحنه در برنامه لترمن برق ازچشمانمان می‌پرد. همان شمایلی که استیلر به سخره گرفته بود. ریش بلند و نامرتب ، عینک دودی ، آدامس. فینکس با لترمن دست می‌دهد و می‌نشیند روی صندلی . سرش را گاهی اوقات و در بیشتر اوقات برنامه طوری کج می‌گیرد و تقریبن می‌اندازد روی شانه‌اش که به خاطر عینک دودی اش ادم فکر می‌کند کلن خوابش برده است! لترمن که گویی گنج پیدا کرده است از اول ریش فینکس را نشانه می‌رود و از او می‌پرسد:(در بیشتر قسمت‌های نمایش صدای خنده و قهقهه مردم می‌آید ، درعین جدیت فینکس)
-"یواکین ریشت چطور پیش می‌رود؟"
یواکین،‌عصبی :"از چه لحاظ؟"
ل-راحته؟می‌خاره؟ازش راضی هستی؟
ی-من خوبم،ولی فکر کنم داری سعی مکنی من احساس کنم ریشم مشکلی داره.
ل-معذرت می‌خوام. من باعث مشم تو فکر کنی؟
ی-مشکلی هست؟
ل-خب من اولین نفری نیستم که باعث می‌شه تو به این فکر بیافتی. هستم؟
یواکین (در حای که ریششش را می‌خاراند) نه این‌طور نیست.
لترمن:ببین. این اون چیزیه که دربارش صحبت کردیم خیلی می‌خوارونیش؟
ی:نه فکر کنم یک تیک عصبی بود.
فینکس به لترمن باخته
تا آخر ده دقیقه برنامه همین‌طور است.فینکس تقریبن اصلن نمی‌خندد، لبخند یکی دوبار.بی‌تفاوت است. راحت نیست. لترمن از جدایی فینکس از دنیای سینما می‌پرسد و او بی تفاوت است. از اقتباس دو عاشق از شب‌های روشن داستایوسکی می‌پرسد و فینکس می‌گوید اصلن فیلم را ندیده.در جاهایی از برنامه اصلن جواب سئوال‌های لترمن داده نمی‌شود و فقط به او نگاه می‌کند. کتش را می‌تکاند و سرش را می‌اندازد روی شانه‌اش.جایی لترمن ازش می‌پرسد چرا می‌خواهی به کار موسیقی بپردازی ؟جواب نمی‌دانم (I dunno) است. اصولن جواب بیشتر سئوالات همین دو کلمه است.جایی فینکس کاملن عصبی می‌شود که لترمن بهش می‌گوید خوخی کردم،‌راحت باش.(Just Kidding, Relax). تا آخر برنامه فینکس دست به کاری می‌زند که در فرهنگ آمریکایی معنایش خودکشی تلویزیونی است.از پریشب همین مسئله فکریم کرده؟ چرا او دست به چنین کاری می‌زند؟

سوای اندوهباری خود ماجرا به شدت خودم و شرایط فعلی زندگی‌ام را با شرایط آن روز‌های فینکس یکی می‌دانم. به قول معرف با او هم‌ذات‌پنداری می‌کنم.فینکس علنن افسرده است.

*یواکین فینکس در آی.ام.دی.بی
*خلاصه 5 دقیقه‌ای از کل ماجرا در یوتوب
*فیلم کامل ماجرا در یوتوب
*بن استیلر در اسکار 2009 در یوتوب
*مت دیمن در برنامه‌ای دیگر در شوی لترمن ادای متیو مک‌کانای را در‌می‌آورد (8 میلیون بیننده در یوتوب)

پس‌نوشت:دارم آلبوم جدید رابی ویلیامز، واقعیت ستاره ویدئو را کشت (Reality Killed the Video Star) را که دیشب دانلود کردم. گوش می‌کنم. برای شنود اول اثر بدی به نظر نمی‌رسد.

پس‌نوشت 2 :مسعود رسام عزیز هم رفت. روحش سبز/