هوا گرمه , نه؟

سوار تاکسی شده ام در راه برگشت به خانه. راننده را نگاه می کنم که توی صندلی وارفته و دارد صد تومانی کهنه می شمارد. هوا خیلی گرم است و من هم شرشر ازم عرق جاری است. ازش می پرسم:
-هوا گرمه نه؟
حدود 10 ثانیه می گذرد تا به حرف می آید. میگوید :
-زندگیه دیگه , گرم داره , سرد داره , سستی داره , سفتی داره , خنده داره ...
نمی گوید گریه داره.به جاش می گوید:
-باید زندگی کنیم , هرجور هست. میگویم:
-بایدی در کار نیست. زندگی ما دست خودمونه که بخوایم چطوری زندگی کنیم.
-نه , همونم دست خودمون نیست.
-اشتباه می کنین.
-تقدیر همه دست خداست و نمی تونن تغییرش بدن.
-تو قرآنم آمده که خدا تقدیر قومی را تغییر نمی ده مگه خودشون بخوان.
کمی فکر می کند و می گوید: البته اینجاشو شما درست می گین که اگه انسان بخواد خودش تقدیرشو تغییر می ده.ولی تنها کاری که ما می تونیم بکنیم اینه که راه خوب یا بد رو انتخاب کنیم.بحثمان کم کم داره فلسفی می شود. می گویم:
-بله , ولی توی یه محیط نامساعد انسان های کمی هستند که می تونند خوب پرورش پیدا کنن. توی یه زمین بد بذر خوب به عمل نمی آد.
-درسته.
-من همینجا پیاده می شم. چقدر تقدیم کنم عزیز؟
-500 تومن.
-بفرمایین.

0 نظر:

ارسال یک نظر